بچه های سایبری

داد و دود

بچه های سایبری

داد و دود

no comment ...

بسم رب الرقیه ... 

   

طرح نوشت : هنوز هستند بی خانمان و آورگانی که حتی پول نان شب را هم ندارند ، چه رسد به جایی که بدان محتاج باشند . و هستند شه زادگانی که پول آزاد کردن بچه شان!!!1000000000تومان می باشد ...وقتی خبر را از خبر گزاری خواندم ،  واحد فلسفه و منطق و واحد شمارش اعداد CPU مغزم ، هنگید و باز restart شد ... ( ادامه مطلب این پست را حتماً ببینید)  

 

للحق : هوا مه گرفته است ، تراکمی برابر با = حرکت مورچه ای ، بر روی سنگی سیاه ، در شب تاریک ...

طبق آخرین آمار ، هواشناسی شهرمان ، آلودگی هوای سیاسی شهرمان رو به رشد و سیر صعودی به خود گرفته ...

ادامه مطلب ...

و حسین ...

بسم رب الحسین ...  

  طرح نوشت : 

سوختم وقتی خواندم مقتل را ، وقتی صدای ناله زنی ، از درون جملات کتاب ، بند بند تنم را سوزاند ...

ای زینت دوش نبی ، روی زمین جای تو نیست ، این خار و خاشاک زمین ، منزل و مأوای تو نیست ... 

 

للحــق :

 کاروان بالأخره رسید ...
کسی نمی دانست که اینجا همان وعده گه یار است ...
لیکن باید بار بیفکنند ...

اینجا منطقه ای ست که دیگر قانون جاذبه عنان از کف داده است ... اینجا عدد g (نماد گرانش) زمین بر حسب ارادت محبان محاسبه می شود ...  

اینجا کربلاست ... منطقه عروج ستارگانی که چند روزی تا پروازشان تا معراج نمانده ...

ادامه مطلب ...

یا حضرت دلبر ...




به نام خدای دلهای شکسته ...




للحق طرح نوشت : ای ارباب جان ، بنده هایی هستیم که فقط تو را زمان تورم و گرانی یاد کردیم ، و آقایمان را فقط در گرفتاری ها متستغیث بودیم ... این دعاها هم معلوم نیست آیا از دل است یا که از سر خیرخواهی برای دنیایمان ... آقا جان می ترسم از روزی که نامه فدایت شوم را با فونت کوفی تایپ کنم ، و بشوم مسبب تکرار تاریخ ... آقا جان ، تو دعا کن ، ایمانم ، به تو اینقدر شود ، که وقتی می گویی : انا المهدی ، من هم لبیک گویان سرم را ارزانی ات کنم ... راستی دلبر من ، تولدت مبارک ، انشالله پا برسد تا ظهورت ، حیاتی داشته باشم ، تا دیدار روی تو اربابم ،را به دیدگانم هدیه کنم ، تا حداقل حق این چشم ها هم اداء شود ... آقا جان می دانم صدایم را می شنوی ، و جواب سلامم را می دهی ... چه کنم ، گوشهایم مذنب است ، که طنین خوش صدایت را حس نمی کند ... مرا ببخش ... آقا جان ، لحظه حرف زدن با تو ، دیوانه می شوم ... انگار قلبم از سینه بیرون می خواهد بیاید ... قانون جاذبه هم در مقابل وجود تو کم می آورد و احساس عجز می کند ... نمی دانم حق روز تولدت را چگونه اداء کنم ... آقا جان می دانم ، تحفه ای ندارم که نثارت کنم ... حداقل اجازه بده ، در راهت ، خودم را تکه تکه کنم ... نمی دانم چه دارم می گویم ... مثل یک آدم مست لا یعقل ، حرفهایم را زدم ...

آقا جان ، این بی قابل طرح را هم ضمیمه دارایی هایم برای تو می کنم ... امیدوارم از من قبول بفرمایی ...

از طرف یک بدبخت فلک زده بینوای بیچاره ، که دستش از همه جا کوتاه است و دل به کرم شما و خاندانتان خوش کرده ...




کمی بی ربط : 

آقا جان ، می خواهم برسم ، به خدایت ، به شما ، از همه جا دل ببریدم ، که فقط دردم و درمان تو دوایی ، ای گل زهرا ، نیم نگاهی ... که اگر ، حاجت بنده ، تو برآورده، کردی و این دل ز عطایت ، مست نمایی ، دگر این جان به نثارت بنماییم ...

یاعلی ....

التماس دعا ...


wahabism




بسم الله العزیز الرحیم



للحق طرح نوشت : یحتمل این روزها ، روایات آخرالزمانی ، بیشتر رنگ و بوی واقعیت به خودشان گرفته اند . منبر رسول خدا در آخر الزمان ، به دست میمون هایی افتاده که یک روز خود حضرتِ ایشان ، وعده اش را به همه پا منبری هایش داده بودند . خدا رحممان کند الخ ...

این روز ها که بچه ها یکی یکی دارند سنگرتکانی می کنند یا اینکه با سنگر و همسنگرانشان وداع ...

دلم در این گیج بازار پر طلاطم ، خیلی تنگ است . دلم هوای شهادت کرده . نمی دانم ، چقدر دفاعم مقدس بوده ... الهی ، جگرم از شوق وصال ، سوزناک شده ، هوایت را به سر برده ، بهانه ات را می گیرد ... از همه عشقها خسته است ، پناهم ده ... بهار عمرم بیهوده تلف شد ، ادامه اش را دست بگیر . با من آنگونه کن ، که خود می پسندی ...



طرح فوق ، نگاشته شده توسط ، برادرم ، ثاقب عزیز ، می باشد که افتخار انتشار آن را به بچه های سایبری دادند ...

 

 

برادر بپا خیز ...




بسم الله الفتاح








کمی بی ربط :

به قول دوئل : آن قدر فریادهایم را قورت داده ام که اگر به چشمان ام نگاه کنی، کر می شوی!



وقتی که دست به دامان سگ می شوند ...

 

 

 

 بسم الله العزیز الکریم

 

 

للحق طرح نوشت : بزارید توی این پست یه کم کمتر لفظ قلم حرف بزنم ... 

به قول اون حدیث معروف که می گفت : فَأَیْنَ تَذْهَبُون «به کجا دارید می رید» ... زمانی رسیده که انسان قدرت هنر نماییشو از دست داده و دست به دامان سگ شده ... به جایی رسیده که دیگه یه سگ شده وسیله افتخار و ژس گرفتن آدما ... خوشا بحال سگا !!! که تواناییشون رو دارن به رخ این جماعت می کشن ...  به جایی رسیده که خرج رسیدن به امورات یک سگ از یک نوزاد انسان بیشتر شده !!!  و بعد هم توی خیابونا میارنشون و سگاشون رو جلو دار خودشون می کنن ... خودم هم نمی دونم که با این کار چی رو می خوان ثابت کنن ... شخصیت رو ؟؟؟ پولدار بودن رو ؟؟؟ با سواد بودن رو ؟؟؟ مدرنیته بودن رو ؟؟؟ آخه خداییش یه سگ چی میتونه واستون داشته باشه که اینقدر ذلیلش شدید که یه سگ شده از ما بهترون ....  

 

 

 کمی بی ربط :  

بعضی زخمها را باید درمان کنید تا بتوانید به راهتان ادامه دهید ... اما  بعضی زخمها باید باقی بماند تا هرگز راهتان را گم نکنید...