بچه های سایبری

داد و دود

بچه های سایبری

داد و دود

یا باب الحوائج ...



بسم رب الکاظم ...



للحق طرح نوشت : یادم هست ، که این حرف را در چند پست پیش  گفتم :

::کسی امام ما را غریب نمی کند . این ما هستیم که با اماممان غریبی می کنیم::

للحق دستم بر طرحی رفت که خواستم ، اول خودم عامل به این حرف خود باشم ...



دستان گداییم را به سوی او دراز کرده ام ... تا از کرم خویش، کاسه ام را پر کند ... 

 

یا اَبَا الْحَسَنِ یا مُوسَى بْنَ جَعْفَر، اَیُّهَا الْکاظِمُ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ،

یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ، یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا،

اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ، وَ قَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا،

یا وَجیهاً عِنْدَاللهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللهِ




..................................................................................................................


وقف آقا امام کاظم (علیه السلام) :



برای دریافت وکتور لایه باز «یا باب الحوائج» ، اینجا کلیک کنید ...



الدنیا ، سجن المؤمن ...



بسم الله الواحد



للحق طرح نوشت : این روزها قلمم پر طرح است و ایده ها می آیند و می روند ... لکنت طرح گرفته ام ... للحق گاهی طرحی می نگاریم ... نمی دانم ، آیا مورد قبول «العزیزمان» هست یا که نه؟؟؟ نمی دانم ..و این روزها ، از هر طرف که بنگری ، تیری رها می کنند و  با آن مظلومی را مظلوم تر ... اما نوش جانمان ... تیر که سهل است ... زهر هم اگر بخوریم کم است ... یادم هست ، مادر ما هجده سال بیشتر نداشت ، که یاس وجودش در راه باغبان ، پرپر شد ... حال غمی نیست ... جمجه ات را بخدا بسپار ... گوشه عزلت گرفتن دیگر بس است ... راه در پیش است و بانگ رحیل می خواندمان ... باید کاری کرد ...


یا ایها العزیز مسّنا و اهلنا الضّر ، و جئنا ببضاعة مزجاة ، فأوف لنا الکیل ، و تصدّق علینا ... ان الله یجزی المتصدّقین ...




این طرح تقدیم به جانبازان سایبری اخیر که کاری از دستم برایشان بر نمی آید ، فقط برگه سبزی است ، تحفه درویش ... 



کمی بی ربط : ایمانم به تو اینقدر هست ، که وقتی می گویی باران ، از شوق روی تو خیس می شوم ...




خامنه ای ، خمینی دیگر است ...

  

 

بسم الله الرئوف... 

 

 

للحق طرح نوشت : گاهی خدا از در لطف ، بابهای رحمتش را برای من و تو مفتوح می کند ... حال تو هستی و این نعمتها ... اگر که سپاس به جا آوردی خدا صد چندان مرحمتت می کند ... ولی ... بترس از زمانی که کفران بورزی ... خدا آن نعمت را از تو ساقط می کند ... چشم هایت را باز کن ... چه چیزهایی داری؟ ... تو جزو کدامینشان هستی ؟؟؟ ... لکن معرفت را به گوهر شناسان فقط می دهند ... بیاییم من و تو هم علی را نعمت نه ، غنیمت بدانیم ...  

 

 

** دوباره نگاشتیده شد این طرح ، به احترام نظرات و انتقادات دوستان همسنگر **

   ........................................................................................................................

 

کمی بی ربط : بال‏ها، بوی آسمان گرفته‏ اند. فاصله‏ ای تا رسیدن نمانده است. مأذنه‏ ها، راه پرنده شدن را نشان می‏دهند. انگشت‏های مسجد، به اشارت می‏خواندمان. مسجدها، آغوش گشوده‏ اند تا گرم و مهربان، پذیرایمان شوند. ما را هم در قنوت نماز شبتان فراموش نکنید ... مددی یا مولا ...

 


Symbol of the Satan...

 

 

 

بسم الله القاصم الجبارین ... 

 

للحق طرح نوشت : تاریخ همیشه برای خود تقویمی دارد تا که برای یادداشت روز های ماندگارش ، یادآوری داشته باشد... اما این چند مدت حواسمان را پرت کردند ... یادمان رفت مردمی هم هستند آن طرف مرزهای ما که شیطان صفتی در حال مکیدن خون آنان هست ... از همه پر سوال تر ، سر در زیر برف بردن مفتی های وه آبی ... اوایل که با فتواهای شنیعه خود مردمی را سرگرم می کردند ...اما امروز کمتر ظاهرند ... احتمالاً جناب کرکس بن فهد ، جیره هایشان را به موقع از دربار کاخ سیاه ، به ایشان تحویل می دهد که اینطور به خواب رفته اند ... انگار اسلامشان فقط تا دم در کاخ جناب جلاّد جواب میدهد ...  

 

 

  

 

.........................................................................................................

 

دل نوشت:  امید داریم که در میعاد موعود ... دست در دست حق ، در مکه ... نوای زیبای "عَلیً وَلیُّ الله" را از مأذنه های مسجد الحرام سر دهیم و بنشینیم پای حرف های دلدارمان ...

به امید روز ظهور حق و زهوق شدن باطل ... 

می نویسم که "شب تار سحر می گردد"

یک نفر مانده ازین قوم که برمی گردد... 

 

یاعلی ...

خرمشهر ... خدا ... آزادی ...

   

 

 

بسم الله الفاتح ...

 

 

للحق طرح نوشت : خرمشهر ... خدا ... آزادی ... وقتی که داشتی سر بر بالین تفنگ ها و خمپاره ها می گذاشتی ... ما میهمان عالم الست بودیم ... راستی ، یادم هست ... قول دادیم ... به همان خدا ... که تا بودیم و هستیم ، غبار راه شما را از تن نزداییم ...  

امروز ، سختی جنگ شما را به نرمی ،می خواهند ، از یاد ما ببرند ... اما نمی دانند که ما دل به فرمان جلودار سپاه داریم و هرچه لا لایی بخوانند ، ما به خواب نخواهیم رفت ... تا کور شود ، هر آنکه نتوان دید ... 

 

 

 

 

کمی مربوط به طرح : هر چه نور بیشتر باشد ، سایه عمیق تر است .  

  

یا حق...

کبوتر صحن اسماعیل طلا...



بسم رب الرضا ...



للحق طرح نوشت : ای کاش کلاغ هم میدانست ، کبوتر حرم بودن و گرد حریم بودن ، عجب صفایی دارد ... برای آنان که خواستند ، نور خدا را با فوت هایشان خاموش کنند ... بدانند که در خیال باطل خود عمر به درک خواهند برد ...




کمی بی ربط : لذتی که در فراق هست در وصال نیست ... چون در فراق شوق وصال ، و در وصال بیم فراق ...